سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ایرانیان
درباره وبلاگ


لینک دوستان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 8
  • بازدید دیروز: 13
  • کل بازدیدها: 48472



جمعه 90 اسفند 19 :: 9:8 عصر ::  نویسنده : مهدی حسین زاده

رفته بودم عابر بانک پول بگیرم ، صف بزرگی داشت که منو برد به قدیما.اولین چیزی که یادم امد صف های بزرگ نانوایی بود. نا خواسته فکرم رفت به اون زمانا و تفاوت ها چقدر زیاد بود بین این زمونه و آن زمونه.

یادش بخیر هنوز خونه ها گاز کشی نبودن ، اصلا گاز لوله کشی نبود بابا. زمستونا سرما رو با چراغ های نفتی مینداختیم بیرون. بعضیا هم کرسی داشتن .تو کلاس های درس هم که بخاری نبود اگه بود هم یکی از همین چراغ های نفتی کوچک بود که اون هم مال معلم بود و بس.

نوار های صوتی قدیمی رو که یادتونه؟؟نوار های ویدیویی چطور؟ گیر نمی امد،تازه قاچاق هم بود دست هر کی میدیدن بازداشتش می کردن.

کوپن هم همین طور.ملت منتظر بودن کوپن قند و شکری ، برنجی نمیدونم روغنی چیزی اعلام کنن صف ببندن دم فروشگاهها.تلویزیونها هم سیاه سفید بودن تازه کنترل هم نداشتن یکی می بایست کنار اونا می بود تا مدام کانال رو عوض کنه.یادش بخیر می کوبیدن تو سر تلویزیون تا صاف بگیره!!!خبری از رایانه و پلی استیشن هم نبود یه دستگاه میکرو کوچک بود به اسم اتاری که بچه مایه دارها داشتن.

 بله به این چیزا فکر میکردم که یکی گفت اقا نوبت شماست نمی خوای پول بگیری و رشته افکار ما پاره شد.

یادش به خیر بوی چراغ نفتی

یادش بخیر نوارهای قدیمی که با لوله خودکار نوار پیچ خورده رو باز میکردن و گوش می دادن

یادش بخیر صف های کوپن رو.

یادش بخیر که همه رنگ دنیا از نگاه تلویزیون سیاه و سفید بود

یادش بخیر کارتون های قدیمی

یادش بخیر بازی هواپیمای آتاری که اوج هیجان بود




موضوع مطلب :